سیندرلا
چشم زمردی من می خوام برات بگم که چرا این روز ها کمتر واست می نویسم ، دلیلش بر می گرده به یه داستان قدیمی به اسم " سیندرلا " ، عزیزکم لابد تا زمانی که بتونی این نوشته ها رو بخونی بارها و بارها داستان سیندرلا رو شنیدی اما این بار هم این داستان رو بشنو : سیندرلا روز ها رو کار می کرد ، سخت کار می کرد اما یک روز فرشته مهربون کمکش کرد که به بهمونی بره ، کمکش کرد که شاد باشه و از زندگی روز مره اش جدا بشه ، اما گلکم به قول روباه شازده کوچولو " همیشه یه پای بساط لنگه " آره نازکم از اونجایی که همیشه نقص و کمبود همراه خوشبختی ما آدم هاست ، جادوی پری مهربون فقط تا نیمه شب دوام میاورد ، بعد از ساعت 12 سیندرلا همون دختر خدمتکار با لباس های فرسوده بود ...
نویسنده :
لی لا
0:50